بازآ بازآ هر آنچه هستی بازآ
خیلی بزرگ
و دنج بسازم و هر از گاهی در آن به چله بنشینم و با چایی داغ عزیزی خستگی
در کنم.خدا را شکر که یک عالمه کتاب آمده است که زیبایی های ایران را به تصویر میکشد و نشان می دهد که چقدر مملکت زیبایی داریم، بازارهای ایران، کویرهای ایران ... همین عید بعد از این که از یک مسافرت طولانی برگشتیم، به محض رسیدن به خانه در همین فضای مجازی نوشتم "ایران من زیباست..." خیلی از دوستانم فقط به خاطر سیاست، جاهلانه مخالفت می کردند..
خوابگاه چند تن از رفیقان صمیمی نه چندان قدیمی ام که الان در دانشگاه امیرکبیر درس می خوانند توی نیاوران است. اولین بار بود که آن بالا بالاهای شهر می رفتم.خانه ها، آدم ها، ماشین ها همه و همه فرق داشتند. اصلا زندگی کردن آنجا با پایین شهر و حتی وسط شهر از زمین تا آسمان توفیر دارد. زندگی آن آدم ها رنگش با بقیه سواست.
من هم خیلی دوست داشتم که روزی آنجا زندگی کنم، ولی به شرطی که برای به دست آوردن ذره ذره ی آن زندگی خودم زحمت کشیده باشم و لیاقت زندگی کردن چنین جایی را داشته باشم. خیلی از آن هایی که آن بالا بالاها زندگی می کنند خوب می دانند که درآمد اول زندگیشان قناعت بود و خوراکشان آن اول ها تلاش بود تا به این جاها رسیده اند.
بعضی اوقات آدم ها نیاز دارند که برگردند. شاید خیلی بیشتر از تصورشان لازم باشه که برگردند و باید تمام آن پایه و اساس چیزی که درست کرده اند را خراب کنند و دوباره فکر و اعتقاداتشان را از نو بسازند.
من هم این روزها انگاری دارم به بیراهه می روم، می خواستم راهم را درستش کنم.همین چند ساعت پیش بود که یک دفعه این شعر ورد زبانم شد...

از دیار کریمان